پرزیدنت الف نون
در معناي معجزت، از كوه طور تا خيابان پاستور
آن ششمين رييس جمهور، آن ساطع هالهي نور، آن مهرورز رجائيسان، آن بهتر از ايكييوسان، آن دوستدار اقتصاد هردمبيل، استاندار اسبق اردبيل، آن سابقاً شهردار، آن آمده از ولايت گرمسار، آن نافي واقعهي هولوكاست، آن قانع به سنگك و پنير و ماست، آن مرد عمل، آن صاحب جمال، آن اهل قيل و قال، آن وبلاگنويس تك پست و باحال، آن هميشه در عالم فضا، آن باني صندوق خالي مهر رضا، آن پس از حسنالقضا سوءالقضا، آن ناقض دويم جوزا، آن در دانشگاه اوستاد، آن از جمله اوتاد، شيخنا و مولانا و پرزيدنتنا شيخ محمود احمدينژاد، اهل هزارهي دوم بود و طرحهايش از هزارهي چهارم و عملش از هزارهي اول و با اين حال معجزت هزارهي سوم بود. و بر كس اين معناي غريب مكشوف نگشت كه اول شخص پس از حضرت ختمي مرتبت بود كه او را داراي معجزت و صاحب كرامات دانستهاند، العياذبالله. و معجزت البته بسيار داشت و خرق عادت ميكرد بهتر از ژانگولر و در هوا راه ميرفت و ميگفت: ما ميتوانيم. نقل است كه از همان طفوليت شير پاستوريزه ميخورد. گفتند چرا چنين كني؟ فرمود: تا بزرگ شوم، چاق شوم، چله شوم و در شارع پاستور سكني گزينم كه آنجا تختي هست سليماني كه بر آن بنشينم و بدان ريشهي خاندان بنياسرائيل درآورم. و شرح معجزات او كه مشابه شقالقمر و يد بيضا و تبديل عصا به اژدها و بيرون آوردن اشتر از دل كوه است از اين نيز فزونتر است. در شرح اين معجزات همين بس كه چون شيخ بيامد قيمت طلا و مسكن و دلار سر به آسمان هفتم كشيد از بركتي كه در وجود شيخ بود و عدد سادهزيستان و بيكاران و وامگيرندگان از شمار بيرون شد تا دولت رجائيوار تحقق يابد بعون الله تعالي. نقل است كه به هر ديار برفت، خلايق بيهوش ميشدند بي واسطهي اتر و ليدوكائين. و آزمودند كه در ولايتي، خلقي عظيم گرد آمدند و يكي با ديدن شيخ طپانچه بر صورت خود بزد و بيفتاد و ديگري همينطور تا آخر طابق النعل بالنعل و بسان مهرههاي دومينو. تا بدانجا كه خلايق روي همدگر تلنبار شدند و شمردند از كرور افزون بود. نقل است كه پنجاه تن از مشايخ و كبار طريقت اقتصاديه جمع شدند به تكفير شيخ و مصحفي طويل بنوشتند كه شيخ محمود ناسخ اقتصاد است و بالله كه بيسواد است. شيخ باذن الله تعالي هويي بكرد و جملگي غيب شدند و خلايق از آن معجزت در حيرت بماندند. در روايت است كه شيخ محمود با جمعي از ياران از جايي بگذشتند. درويشي بديدند بغايت ژندهپوش كه زر هميبافت. ياران شيخ از آن حالت در عجب شدند. شيخ نزد درويش ژندهپوش برفت و فرمود: چه خوري؟ درويش بگفت: نون و سيبزميني شيخ پرسيد: چه پوشي؟ درويش گفت: كاپشن چيني شيخ گفت: زنهار كه آن نكني. بيا مشاور من شو و نون و بوقلمون بخور. و شيخ زريبافان مشاور شيخ شد و دل رضا نداد كه آن بوقلمون به تنها بخورد و بسيار نان و بوقلمون ميان خويشان خود تقسيم كرد از مرحمتي كه در او بود. رضي الله عنه. و نيز از كرامات شيخ اين بود كه ميگفت نفط را به قوت لايموت خلايق مبدل ساخته و بر سر خوان عوامالناس خواهد آورد و بدين سان خلايق بسيار از جوع بمردند و از اعتماد به كرامت شيخ كه گفته بود نفط را شوربا خواهد ساختن. و گفت: هر كه گرانی بيند چشمانش آستيگمات باشد و يا كذاب. و گفت: ديگران هر جا روند خلايق گوش كنند و ما هر جا رويم خلايق مدهوش كنيم. و گفت: شأن مردم را قبل از انتخابات دستكم نگيريم. و گفت: قوهي تخمي حق مسلم ماست. نقل است كه چون از دنيا برفت، وي را در خواب بديدند كه در خلد برين هفتاد هزار غلمان و حوري به ساخت رآكتوري گماشته بود كه اجمعين تكرار ميكردند: انرژي هستهاي حق مسلم ماست. رحمة الله عليه.
در معناي معجزت، از كوه طور تا خيابان پاستور
آن ششمين رييس جمهور، آن ساطع هالهي نور، آن مهرورز رجائيسان، آن بهتر از ايكييوسان، آن دوستدار اقتصاد هردمبيل، استاندار اسبق اردبيل، آن سابقاً شهردار، آن آمده از ولايت گرمسار، آن نافي واقعهي هولوكاست، آن قانع به سنگك و پنير و ماست، آن مرد عمل، آن صاحب جمال، آن اهل قيل و قال، آن وبلاگنويس تك پست و باحال، آن هميشه در عالم فضا، آن باني صندوق خالي مهر رضا، آن پس از حسنالقضا سوءالقضا، آن ناقض دويم جوزا، آن در دانشگاه اوستاد، آن از جمله اوتاد، شيخنا و مولانا و پرزيدنتنا شيخ محمود احمدينژاد، اهل هزارهي دوم بود و طرحهايش از هزارهي چهارم و عملش از هزارهي اول و با اين حال معجزت هزارهي سوم بود. و بر كس اين معناي غريب مكشوف نگشت كه اول شخص پس از حضرت ختمي مرتبت بود كه او را داراي معجزت و صاحب كرامات دانستهاند، العياذبالله. و معجزت البته بسيار داشت و خرق عادت ميكرد بهتر از ژانگولر و در هوا راه ميرفت و ميگفت: ما ميتوانيم. نقل است كه از همان طفوليت شير پاستوريزه ميخورد. گفتند چرا چنين كني؟ فرمود: تا بزرگ شوم، چاق شوم، چله شوم و در شارع پاستور سكني گزينم كه آنجا تختي هست سليماني كه بر آن بنشينم و بدان ريشهي خاندان بنياسرائيل درآورم. و شرح معجزات او كه مشابه شقالقمر و يد بيضا و تبديل عصا به اژدها و بيرون آوردن اشتر از دل كوه است از اين نيز فزونتر است. در شرح اين معجزات همين بس كه چون شيخ بيامد قيمت طلا و مسكن و دلار سر به آسمان هفتم كشيد از بركتي كه در وجود شيخ بود و عدد سادهزيستان و بيكاران و وامگيرندگان از شمار بيرون شد تا دولت رجائيوار تحقق يابد بعون الله تعالي. نقل است كه به هر ديار برفت، خلايق بيهوش ميشدند بي واسطهي اتر و ليدوكائين. و آزمودند كه در ولايتي، خلقي عظيم گرد آمدند و يكي با ديدن شيخ طپانچه بر صورت خود بزد و بيفتاد و ديگري همينطور تا آخر طابق النعل بالنعل و بسان مهرههاي دومينو. تا بدانجا كه خلايق روي همدگر تلنبار شدند و شمردند از كرور افزون بود. نقل است كه پنجاه تن از مشايخ و كبار طريقت اقتصاديه جمع شدند به تكفير شيخ و مصحفي طويل بنوشتند كه شيخ محمود ناسخ اقتصاد است و بالله كه بيسواد است. شيخ باذن الله تعالي هويي بكرد و جملگي غيب شدند و خلايق از آن معجزت در حيرت بماندند. در روايت است كه شيخ محمود با جمعي از ياران از جايي بگذشتند. درويشي بديدند بغايت ژندهپوش كه زر هميبافت. ياران شيخ از آن حالت در عجب شدند. شيخ نزد درويش ژندهپوش برفت و فرمود: چه خوري؟ درويش بگفت: نون و سيبزميني شيخ پرسيد: چه پوشي؟ درويش گفت: كاپشن چيني شيخ گفت: زنهار كه آن نكني. بيا مشاور من شو و نون و بوقلمون بخور. و شيخ زريبافان مشاور شيخ شد و دل رضا نداد كه آن بوقلمون به تنها بخورد و بسيار نان و بوقلمون ميان خويشان خود تقسيم كرد از مرحمتي كه در او بود. رضي الله عنه. و نيز از كرامات شيخ اين بود كه ميگفت نفط را به قوت لايموت خلايق مبدل ساخته و بر سر خوان عوامالناس خواهد آورد و بدين سان خلايق بسيار از جوع بمردند و از اعتماد به كرامت شيخ كه گفته بود نفط را شوربا خواهد ساختن. و گفت: هر كه گرانی بيند چشمانش آستيگمات باشد و يا كذاب. و گفت: ديگران هر جا روند خلايق گوش كنند و ما هر جا رويم خلايق مدهوش كنيم. و گفت: شأن مردم را قبل از انتخابات دستكم نگيريم. و گفت: قوهي تخمي حق مسلم ماست. نقل است كه چون از دنيا برفت، وي را در خواب بديدند كه در خلد برين هفتاد هزار غلمان و حوري به ساخت رآكتوري گماشته بود كه اجمعين تكرار ميكردند: انرژي هستهاي حق مسلم ماست. رحمة الله عليه.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home